823 ) سوره یس (36) آیه 73 وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ
بسم الله الرحمن الرحیم
823 ) سوره یس (36) آیه 73
وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یشْکُرُونَ
8 محرم 1440
ترجمه
و برایشان در آنها منافع و نوشیدنیهایی هست، آیا پس سپاس نمیگزارند؟
نکات ادبی
مَنافِعُ
«نفع» در مقابل «ضرر» است (لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا؛ أعراف/188) و به معنای هر آن چیزی است که به وسیله آن به چیزی که خیر و مطلوب است میتوان رسید (مفردات ألفاظ القرآن، ص819) ویا به تعبیر دیگر، به معنای خیری است که برای کسی یا چیزی حاصل میشود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص202)
و در تفاوت «خیر» با «منفعت» گفتهاند که کلمه خیر فقط در مورد منافعی که اخلاقاً هم خوب باشد به کار میرود اما کلمه منفعت در مورد گناهان و معصیت هم - اگر به نظر شخص سودی در آن باشد - به کار میرود چنانکه در قرآن کریم هم آمده است «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/219) (الفروق فی اللغة، ص190)
همچنین قبلا اشاره شد[1] که «خسر» معادل فارسی آن، «زیان» و در نقطه مقابل «سود» (ربح) است و از این جهت با «ضرر» که در مقابل «نفع» است، متفاوت میباشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص55).
ماده «متع» نیز در اصل بر منفعت و بهرهوری دلالت دارد[2]؛ و در تفاوتش با نفع، برخی گفتهاند نفعی است که مدتی ادامه داشته باشد (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص293) و برخی گفتهاند نفع و منفعتی است که همراه با لذت و رفع حاجت باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص15) مخصوصا اگر انسان لذتش را زود درک کند مانند لذت پولدار شدن؛ در حالی که نفع در جایی که برای رسیدن به لذت باید صبر کرد نیز به کار میرود (الفروق فی اللغة، ص191)
ماده «نفع» (به دو صورت فعل، و یا مصدر: نفع، منفعت) جمعاً 50 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
مَشارِبُ
ماده «شرب» به معنای نوشیدن کلمه معروفی است، که در مقابل «أکل: خوردن» و برای تناول مایعات (چیزی که خوردنش نیاز به جویدن ندارد) به کار میرود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص30)؛ و این نوشیدن هم منحصر به آب نیست، بلکه نوشدنی هر چیز مایعی - حتی عسل - را شامل میشود (وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ .... یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ؛ نحل/69) و بر این اساس «شراب» را میتوان به «نوشیدنی» ترجمه کرد. و این تعبیر هم برای نوشیدنیهای بهشتیان (وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً؛ إنسان/21) و هم جهنمیان (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ؛ یونس/4) به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص448)
«شُرب» (= نوشیدن) مصدر آن است (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ؛ واقعة/55)
اما «مَشرَب» (وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ، یس/72؛ قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ، بقره/60 و اعراف/160) هم به عنوان مصدر به کار میرود و هم اسم زمان (زمان نوشیدن) و هم اسم مکان (مکان نوشیدن) (مفردات ألفاظ القرآن، ص448) و برخی گفتهاند این کلمه علاوه بر اینکه به معنای مصدر و موضع نوشیدن به کار میرود به معنای وجه و سمتی که از آن سمت مینوشند نیز به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص267)
«شِرب» (هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ، شعراء/155؛ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ، قمر/28) به معنای نصیب و سهمی است که هر کسی از نوشیدن میبرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص448)
درباره تعبیر «اشراب» بویژه در آیه «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ: در دلهایشان [محبت] گوساله اشراب شد» (بقرة/93) برخی گفتهاند کاربرد مجازی است و محبتی که در جای گرفته تشبیه به نوشیدنی شده که در درون بدن نفوذ میکند و این تعبیر از اینکه مستقیما بگویند «محبت گوساله در دلشان نفوذ کرد»، بلیغتر است (مفردات ألفاظ القرآن، ص448؛ معجم المقاییس اللغة، ج3، ص267) و برخی بر این باورند که ماده «شرب» اختصاص به نوشیدنیهای مادی ندارد، بلکه اعم از مادی و معنوی است و کلمه «اشراب» در جایی به کار میرود که این نوشیدن و نفوذ کردن درون شخص به نحو طبیعی نبوده باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص30) البته این سخن هم نقل شده که این تعبیر، از تعبیر «أَشْرَبْتُ البعیر» (به معنای اینکه ریسمان را در گردن شتر محکم کردم) اقتباس شده و میخواهد بگوید که محبت آن گوساله همانند ریسمانی دلهای آنان را کاملا بسته بود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص448)
ماده «شرب» 39 مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
یشْکُرُونَ
قبلا بیان شد که «شُکر» را به معنای «شناخت احسان» معرفی کردهاند که منظور، نه شناخت ذهنی محض، بلکه شناختی است که انسان متناسب با آن عمل کند که شاید تعبیر «قدرشناسی» برای این نوع شناخت مناسبتر باشد؛ لذا بسیاری از اهل لغت، «شکر» را به مدح و ثنای شخصی که نیکیای در حق ما انجام داده، دانستهاند؛ و در تفاوت شکر و حمد گفتهاند: شکر در جایی است که حتما نعمتی داده شده و از آن تشکر شود، اما حمد در غیر آن هم به کار میرود؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است. در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. واضح است که وقتی شکر به خداوند نسبت داده میشود، به معنای پاداشی است که خداوند در مقابل کارهای بندگان به آنها میدهد.
جلسه 163 http://yekaye.ir/al-isra-017-019/
حدیث
1) از امام باقر ع روایت شده است:
رسول الله ص روالش چنین بود که طعامی نمیخورد یا نوشیدنیای نمیآشامید مگر اینکه میفرمود:
«اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ أَبْدِلْنَا بِهِ خَیْراً مِنْهُ: خدایا به ما در مورد آن برکت بده و [سهم] ما را بواسطه آن به بهتر از آن، تبدیل فرما»
جز در مورد شیر، که در این مورد میفرمود:
«اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ زِدْنَا مِنْهُ: خدایا به ما در مورد آن برکت بده و بر [سهم] ما از آن بیفزا»
الکافی، ج6، ص336
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص یَأْکُلُ طَعَاماً وَ لَا یَشْرَبُ شَرَاباً إِلَّا قَالَ «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ أَبْدِلْنَا بِهِ خَیْراً مِنْهُ» إِلَّا اللَّبَنَ، فَإِنَّهُ کَانَ یَقُولُ «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ زِدْنَا مِنْهُ».[3]
2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
به زنان باردارتان شیر بنوشانید که بر عقل طفل میافزاید.
مکارم الأخلاق، ص194
مِنَ الْفِرْدَوْسِ قَالَ النَّبِیُّ ص:
أَطْعِمُوا نِسَاءَکُمُ الْحَوَامِلَ اللُّبَانَ فَإِنَّهُ یَزِیدُ فِی عَقْلِ الصَّبِیِّ.[4]
3) از امام صادق ع روایت شده است:
هر چیزی که گوشتش حلال است، در پوشیدن پوست آن در صورتی که ذبح شرعی شده، و نیز [استفاده از] پشم و مو و کُرک آن مشکلی نیست؛ و اگر پشم و مو و پر و کرک، از آن حیوانی باشد که مرده ویا غیرمرده به ذبح شرعی باشد باز هم در پوشیدن آن و نماز خواندن با آن مشکلی نیست.
تحف العقول، ص338؛ دعائم الإسلام، ج2، ص160
روی عن الإمام الصادق أبی عبد الله جعفر بن محمد ع:
کُلُّ شَیْءٍ یَحِلُّ لَحْمُهُ فَلَا بَأْسَ بِلُبْسِ جِلْدِهِ الذَّکِیِّ مِنْهُ وَ صُوفِهِ وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ إِنْ کَانَ الصُّوفُ وَ الشَّعْرُ وَ الرِّیشُ وَ الْوَبَرُ مِنَ الْمَیْتَةِ وَ غَیْرِ الْمَیْتَةِ ذَکِیّاً فَلَا بَأْسَ بِلُبْسِ ذَلِکَ وَ الصَّلَاةِ فِیه.[5]
تدبر
1) «أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ ... أَنْعاماً ... وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ ... وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یشْکُرُونَ»
اینکه خداوند چارپایان را برای انسانها آفرید و برای آنها رام کرد، صرفا به خاطر اینکه به انسانها سواری بدهند و انسانها از گوشت آنان تغذیه کنند، نیست؛ بلکه خداوند منافع فراوان دیگر و حتی نوشیدنیهایی در آنها برای انسان قرار داده است؛ اما کجاست کسی که قدر بداند و شاکر باشد؟!
2) «وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ»
یک زمان گمان میشد این منافعی را که - علاوه بر خوردنی بودن گوشت آنها و امکان سواری بر آنها - خداوند در چارپایان برای انسان قرار داده، صرفاً اموری است همچون پشم و مو و کرک (مجمعالبیان، ج8، ص677) ، و برخی هم با توجه به آیه «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً ... وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حینٍ» (انعام/80) پوست آنها را هم به این فهرست اضافه می کردند (البحر المحیط، ج9، ص83)
اما حقیقت این است که منافعی که انسان از حیوانات میبرد بسیار بیش از اینهاست: نهتنها انواعی از داروها از اجزای مختلف داخلی حیوانات ساخته میشود بلکه حتی مدفوع این حیوانات نیز کارکردهای متعددی دارد: از استفاده از آن به عنوان کود یا برای تولید انرژی گرفته تا ساختن کاغذ و باروت و ...!
3) «وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ ... أَ فَلا یشْکُرُونَ»
اگر خداوند برای انسان در چیزی بهره و منفعتی قرار داده، آیا انسان نباید شکرگزار باشد؟
نکته انسانشناسی: نزاع اومانیسم و خداباوری
بسیاری از ما چنین میپنداریم که منفعتهایی که از امور مختلف (در این آیه: از حیوانات) میبریم، امری اتفاقی بوده که خود ما انسانها این مطلب را که آن امر این فایده را در زندگی ما دارد، کشف کردهایم؛ این همان منطق اومانیسم است؛ یعنی انسان را همهکاره جهان میبیند؛ و طبیعی است که با این منطق انسانها به خود مغرور میشوند و سر به طغیان برمیدارند و صرفا و صرفا بر اساس هوای نفس خویش در عالم تصرف مینمایند.
اما کسی که واقعا باور دارد که خداوند هست که همه امور عالم به دست اوست (مما عملت أیدینا، یس/71) میفهمد که اگر نفعی برای انسان در چیزی هست، آن نفع کاملا حسابشده بوده و خداوند است که از روی آگاهی و خیرخواهی، آن نفع را برای انسان قرار داده است تا نیازی از انسانهای انسان رفع شود. چنین باوری است که انسان را شکرگزار نعمتهای الهی میکند و چنین انسانی نعمت را تنها و تنها در آن مسیری به کار میگیرد که خداوند برای او تعیین فرموده، و در راستای غایات حقیقیِ اوست.
4) «وَ لَهُمْ فیها ... مَشارِبُ أَ فَلا یشْکُرُونَ»
خداوند نهتنها در متن طبیعت و گیاهان انواع نوشیدنیها را برای انسان قرار داده، بلکه در متن طبیعت حیوانات نیز نوشیدنیهایی برای انسان قرار داده است که این نوشیدنی با دستگاه هاضمه انسان هماهنگ است.
مقدار این نوشیدنیها (به طور خاص: شیر این حیوانات) بقدری زیاد است که انسان یقین میکند که این شیر صرفا برای بچههای خود آن حیوان قرار داده نشده، بلکه واقعا تدبیر خداوند بوده که انسان نیز از آن شیر استفاده کند.
آیا واقعا این الطاف الهی در حق انسان جای شکر ندارد؟
5) «وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یشْکُرُونَ»
شیر، نعمت ویژهاى است که باید براى آن شکر کرد.
چگونگی استنباط
با اینکه شیر جزو منافع حیوانات است، ولى نام آن به خصوص برده شده: «مَشارِبُ» ، تا نشانه ویژگى آن باشد. (تفسیر نور، ج9، ص561؛ همچنین به حدیث1 توجه کنید).
6) «أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... أَ فَلا یَشْکُرُونَ»
شکر باید بر اساس فهم و معرفت باشد. (تفسیر نور، ج9، ص561)
یا به تعبیر دیگر: اگر کسی در عالم نیک بنگرد، به شکرگزاری میرسد.
[1] . جلسه 243 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-22-2/
[2] . جلسه 518 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-28/
[3] . در مکارم الأخلاق، ص193 هم آمده است:
عَنِ الْحَسَنِ ع قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ص إِذَا شَرِبَ اللَّبَنَ قَالَ اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ زِدْنَا مِنْهُ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ ذَاکَ الْأَطْیَبَانِ یَعْنِی التَّمْرَ وَ اللَّبَنَ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ لَمَّا شَرِبَ لَبَناً یَتَمَضْمَضُ وَ قَالَ إِنَّ لَهُ لَدَسَماً.
[4] . در همانجا این حدیث هم قابل توجه است:
عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: أَطْعِمُوا حَبَالاکُمُ اللُّبَانَ فَإِنْ یَکُنْ فِی بَطْنِهِنَّ غُلَامٌ خَرَجَ ذَکِیَّ الْقَلْبِ عَالِماً شُجَاعاً وَ إِنْ یَکُنْ جَارِیَةً حَسُنَ خَلْقُهَا وَ خُلُقُهَا وَ عَظُمَتْ عَجِیزَتُهَا وَ حَظِیَتْ عِنْدَ زَوْجِهَا.
همچنین در الکافی، ج6، ص336 آمده است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ وَ غَیْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ أَنَا أَسْمَعُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَجِدُ الضَّعْفَ فِی بَدَنِی فَقَالَ لَهُ عَلَیْکَ بِاللَّبَنِ فَإِنَّهُ یُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ یَشُدُّ الْعَظْمَ.
[5] . در المحاسن، ج2، ص471 هم آمده است:
عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... أَحَلَّ مِنَ الْمَیْتَةِ اثْنَا عَشَرَ شَیْئاً ... وَ أَمَّا مَا یَحِلُّ مِنَ الْمَیْتَةِ فَالشَّعْرُ وَ الصُّوفُ وَ الْوَبَرُ وَ النَّابُ وَ الْقَرْنُ وَ الضِّرْسُ وَ الظِّلْفُ وَ الْبَیْضُ وَ الْإِنْفَحَةُ وَ الظُّفُرُ وَ الْمِخْلَبُ وَ الرِّیش